بسمه تعالی
غزلی
برای
غزل
استاد رحیم دیندار(کامران)
نشسته قمری عشقم به شاخسار غزل
نوای عشق به گوش آید از دیار غزل
مرا شراب نگاه تو کرده مست و خمار
گلی به یاد تو چیدم ز شاخسار غزل
بیا به گلشن و بر کوهسار عشق رویم
ببین چه دلکش و نغز است آبشار غزل
فکنده مرغ دلم را به دام جادوی خویش
بیا که با تو بگویم شدم شکا ر غزل
برای وصل جمال تو ای غزال غزل
شدم ز جان و ز دل بنده دوستدار غزل
سبوی میکده را بشکن ای نکو ز بهار
بیا و جام میم ده ز جویبار غزل
غزل دوای دل عاشقان خسته دل است
شفای من ز می ناب خوش گوار غزل
قصیده و قطعه های نو و سپید همه
نگشته اند و نه گردند هم عیار غزل
حدیث عشق و جوانی و شرح وصل و فراق
بیان چگونه توان جز به روزگار غزل
به سیم و زر نتوان فاتح قلوب شدن
ولیک فاتح دلها بود نگار غزل
به یاد روی تو کامران ای غزال غزل
نموده این گهر ناب را نثار غزل
نظرات شما عزیزان: